سریال جسور و زیبا پاتریکس
داستان قسمت آخر و داستان تمام قسمت های سریال جسور و زیبا پاتریکس
سریال جسور و زیبا یا پاتریکس cesur ve güzel ساخت شرکت فیلمسازی آی پاپیم است که به سفارش شبکه Star ترکیه ساخته شده است. بازیگران اصلی این سریال کیوانچ تاتلیتوغ و طوبی بیوک استون هستند که در خیلی از سریال های موفق آنها را دیده ایم.
داستان سریال جسور و زیبا پاتریکس
پسر شجاع و جسور ( کیوانچ تاتلیتوغ ) سریال که جوانی خوشتیپ و جذاب است از شهر خود به یک شهر کوچک حرکت میکند
در این شهر کوچک خانواده ای زندگی میکنند که ملک و زمین های زیادی دارند و بسیار ثروتمند هستند که این خانواده دختری بسیار زیبا به نام سوهان (طوبی بیوک اوستون) دارد که زیبایی آن زبانزد بود.
سریال پاتریکس
تو ملاقات اول جسور و سوهان عشقی پرشور بین شان شروع می شود فقط بین این دو موضوع های بسیار زیادی وجود دارد که دو طرف از آنها بی خبرند.
خانواده جسور و خانواده سوهان در زمان های بسیار قدیم همدیگر را می شناختند و بین این دو خانواده یک جنگ و دعوای بسیار بزرگی رخ داده بود که دو عضو جوان این دو خانواده از این موضوع بی خبر هستند.
این حساب بسته نشده قدیمی بین دو خانواده بر روی عشق دو عضو جوان این خانواده ها سایه انداخت و حوادث گذشته بین دو خانواده عشق این دو را به حالت ناممکن در آورده است.
با گذشت زمان علت و راز آمدن جسور به این شهر کوچک بر ملا خواهد شد
داستان قسمت 1 سریال پاتریکس
توی جنگل رو نشون میده که جسور داره رانندگی میکنه که بعد یهو سوهان از توی فرعی با اسبش میاد توی جاده جسور هم هول میکنه ولی ماشینو نگه میداره سوهان همش سعی میکنه اسبو نگه داره ولی وای نمیسته و میره به طرف پرتگاه جسور هم دنبالشون میره و خیلی با جسارت از توی ماشین میپره رو اسبو سوهانو نجات میده که نازلی (اسب سوهان)همونجا وایمیسته و ماشین جسور هم میخوره به درخت.
جسور به سوهان میگه خوبی که سوهان میگه خوبم انگار جاییم نشکسته که جسور میگه اره خوبی و سوهان بلند میشه لباسشو درست میکنه ولی نمیتونه روی پاش بایسته و جسور کمکش میکنه.
در همین حین صالح و کمال میان خیلی نگران سوهان هستن که اونم میگم خوبم چیزیم نیست فقط خیلی ترسیدم.
سوهان رو مینشوننش تو ماشین میگه منم نفهمیدم چی شد از مزرعه که بیرون اومدم نازلی مثل دیوانه ها همش میپرید
و میگه که اگه اقای محترم نبودن من الان مرده بودم.
که جسور میگه جسور سوهان میگه بله خیلی جسورید بدون اینکه بترسید ماشینتونو به سمت دره روندید.که جسون میگه اسمم جسوره سوهان هم میگه هر چی به هر حال خیلی ازتون ممنونم.
سوهان میگه که برای ماشینتون الان کمک میفرستم که جسور میگه ممنون نمیخواد سوهان میگه مزرعه کورلوداغ همین نزدیکیاست.
که جسور شوکه میشه و میگه نکنه تو هم از کورلوداغ ها هستی که سوهان میگه دختر تحسین کورلوداغ هستم.
جسور زنگ میزنه برای رفات بهش میگه که فردا میخواستم بیام پیشت ولی به خاطر ماشینم امروز مجبورم بیام پیشت ادرس و برام بفرس.
جسور میره کنار نازلی همینطور که روبدنش دست میکشه دستش خونی میشه و میبینه یه پنس تو بدنشه و درش میاره و میگه انگار یکی عمدا میخواسته بهتون اسیب برسونه اون کی بوده؟تو میدونی؟
سوهان میاد مزرعه همه با عجله میان پیشش و جاهیده میگه چش شده بود اسبه بعد به کمال میگه که زود اون اسبو پیدا کن و بکشش سوهان مانع میشه ولی جاهیده میگه بالاخره بابات یا داداشت میکشنش.
http://www.topnaz.com/